خانه » آگهی رپورتاژ » در انتهای شب به چه می‌رسیم؟

در انتهای شب به چه می‌رسیم؟

درباره سریال در انتهای شب بیشتر بدانید!

سریال در انتهای شب

در انتهای شب سریالی است که به تازگی در شبکه خانگی پخش می‌شود.

به گزارش فیلم‌نت نیوز، مینی سریال در انتهای شب اولین سریال آیدا پناهنده در شبکه نمایش خانگی است که پخش آن به‌تازگی از فیلم‌نت آغاز شده و قرار است در ۹ قسمت بصورت هفتگی مهمان خانه ها باشد. چند هفته ای بود که روی بیلبوردهای شهر تصویر پارسا پیروزفر و هدی زین العابدین و تاریخ رُند ۳/۳/۳ با شعار «دیگه دیره واسه خاطره ساختن…» دیده می شد و سریال به اندازه کافی کنجکاوی مخاطبان را برانگیخت.

مینی سریال یا سریال های کوتاه ژانر جذابی است که در سال‌های اخیر در شبکه های نمایش خانگی (VOD) در سراسر جهان بسیار پرطرفدار شده است. گاه یک سریال کوتاه شش یا دوازده قسمتی از سریالی عظیم با چندین فصل بهتر از کار در می آید و تماشاگران پروپا قرصی پیدا می کند. در ایران اما بنابر یک سابقه تاریخی، مینی سریال ها کمتر از سریال های بلند مورد توجه قرار گرفته اند. شاید پخش «در انتهای شب» و موفقیت آن باعث شود این گونه در شبکه نمایش خانگی ایران نیز جان دوباره ای بگیرد.

از آیدا پناهنده چه دیده ایم؟

آیدا پناهنده متولد ۱۳۵۸ است و تحصیلات خود را در رشته سینما در دانشگاه هنر به سرانجام رسانده است. فعالیت حرفه ای را با ساخت فیلم های کوتاه و مستند آغاز کرد و به موفقیت هایی رسید. در سال ۱۳۸۴ فیلم کوتاه «آن دست ها» را ساخت که برنده جایزه بهترین فیلم کوتاه در بخش نگاه نو جشنواره فیلم کوتاه تهران شد. پس از آن چند فیلم کوتاه دیگر هم ساخت از جمله «روشنایی های شهر» و یا «تاج خروس». پناهنده به سراغ سینمای مستند هم رفت و سه مستند به نامهای «ایراندخت»، خانه قمر خانم و دوستان و برادران در کارنامه اش دیده می شود. او در سال ۱۳۹۳ اولین فیلم بلندش را با تهیه کنندگی بیژن امکانیان ساخت و به موفقیتی بزرگ رسید. «ناهید»  در شصت و هشتمین دوره جشنواره فیلم کن موفق به دریافت جایزه «آینده نویدبخش» در بخش نوعی نگاه شد. فیلم همچنین در سی و سومین جشنواره فیلم فجر جزو نامزدهای بهترین فیلم‌نامه (بطور مشترک با ارسلان امیری) در بخش فیلم‌های اول قرار گرفت. پس از ناهید دست به تجربیات متفاوتی زد و سه فیلم بلند دیگر هم ساخت: اسرافیل (۱۳۹۵) ، پاییز نیکایدوها (تولید مشترک در ژاپن) و تی تی (۱۳۹۹). او همچنین نویسندگی فیلمنامه زالاوا (۱۳۹۹) را هم بر عهده داشت؛ فیلمی در ژانر وحشت که همسرش ارسلان امیری آنرا کارگردانی کرد.

داستان از چه قرار است؟

آنچه از قسمت اول سریال به دست می آید این است که «در انتهای شب» یک درام خانوادگی و اجتماعی است که روی زندگی زوجی از طبقه متوسط تمرکز کرده است. بهنام (پارسا پیروزفر) نقاش و هنرمندی است که با همسرش ماهی (هدی زین العابدین) و پسر کوچکشان در پردیس زندگی می کنند. ماهی کارمند یک فرهنگسراست و هر روز مسیر طولانی تهران و پردیس را طی می کند.  شروع داستان از جایی است که می فهمیم آنها تصمیم به جدایی گرفته اند. وسایل ماهی جمع آوری می شود و بهنام چمدان ها را دور از چشم فرزندشان به صندوق عقب ماشین منتقل می کند. روایت داستان خطی نیست و برای آنکه بفهمیم چرا آنها به نقطه جدایی رسیده اند به یک ماه قبل برمی گردیم؛ روزی که ماهی برای تولد بهنام کیک خریده است اما در بازگشت به خانه او را نمی یابد و با آشفتگی هایی روبرو می شود… بالاخره پس از یک شب بی خبری سروکله بهنام پیدا می شود و می فهمیم به‌طور اشتباهی اتوبوس کارمندان یکی از سازمان های نظامی را سوار شده است! و ماموران او را به اتهام جاسوسی بازجویی کرده اند. اینجاست که بین بهنام و همسرش جروبحث بالا می گیرد و می فهمیم بهنام از شرایط زندگی در یکی از فازهای دورافتاده پردیس بسیار ناراضی است و ماهی را مقصر آشفتگی زندگیشان می داند. ماهی در پایان این سکانس پر تنش می گوید دیگر نمی تواند ادامه دهد و باید از هم جدا شوند…

قسمت اول چطور بود؟

تیتراژ خوش سر و شکل است و مختصر و مفید. در انتهای شب به چه می رسیم؟ صبح. عنوان سریال در دورنمایی از طلوع خورشید در شهر پردیس و نمای ساختمان های بلند در پس زمینه نقش می بندد. نمایی متناسب با عنوان. اولین نمایی که می بینیم زن و مردی است که گویی جداگانه و دور از هم خوابیده اند. مرد به صورت همسرش که خوابیده نگاه می کند. از همین نمای آغازین می توان فهمید با درامی طرف هستیم که قرار است به روابط زناشویی بپردازد. داستان لکنت ندارد و روان و بی دست انداز روایت می شود. شخصیت ها و نسبت آدمها و محیط آنها را می شناسیم. البته ابهاماتی در قسمت اول وجود دارد، مثل اینکه واقعاً دلیل اصلی جدایی این زوج چیست؟ برای رفع همه ابهامات باید قسمت های بیشتری دید. در قسمت اول خط کلی داستان ترسیم شد و شخصیت های اصلی و مشکلشان را فهمیدیم. فضای کلی حاکم بر زیست شخصیت ها نیز دستمان می آید.  فصل افتتاحیه سریال پر انرژی و پر هیجان است و تا میانه ادامه پیدا می کند. پایان قسمت اول اما بدون تنش و هیجان است و قلاب محکمی گریبان بیننده را نمی گیرد. در مجموع قسمت اول راضی کننده است و می تواند مخاطب را به ادامه داستان علاقمند کند و این تصور ایجاد می شود که سریال ارزش دیدن دارد  اما تا حدودی این کشش شکننده هم هست و اگر در قسمت های بعدی قلاب محکمی ایجاد نشود ممکن است تماشاگر بعد از دو سه قسمت سریال را رها کند.

بازی ها در مجموع دیدنی و در حد انتظار هستند. پرسونای پارسا پیروزفر با نقش یک آرتیست ناراضی در جامعه امروز مطابقت دارد. نگاه های معنی دار، سکوت و بی تفاوتی و خشم و عصبیت ناگهانی او باورپذیر است. هدی زین العابدین هم انتخاب مناسبی برای نقش مقابل او به‌نظر می آید. هدی (خصوصاً پس از تجربه موفق سریال «رهایم کن») میمیک صورت و ریزه کاری های نقش را با تسلط اجرا می کند و حس آمیزی مناسبی با بازیگر مقابلش دارد. بازی بچه ها هم طبق معمول خوب است!

یکی از نقاط قوت سریال که در همین قسمت اول نمود دارد فیلمبرداری و نورپردازی آن است. فرشاد محمدی از نسل تازه فیلمبرداران نماهایی درخشان و حساب شده از تهران، اتوبان ها و ترافیک و جاده و فضای شهرک مانند پردیس ارائه می دهد. بازی نور و تاریکی هم از نکات قابل تحسین قسمت اول بود. وقتی بهنام چمدان های ماهی را در صندوق عقب ماشین می گذارد و آنرا می بندد چراغ‌های پارکینگ خاموش می شوند؛ نشانه ای از تمام شدن فصلی از زندگی و رفتن نور و شادی از زندگی او. یا در اتاق خواب وقتی بهنام به ماهی نزدیک می شود زن با خاموش کردن آباژور تاریکی ایجاد می کند که به‌خوبی نشان‌دهنده مخالفت او با تماس نزدیک است. در نماهایی که فیلمساز می خواهد جدایی این دو کاراکتر در خانه را نشان دهد نیز بر کنتراست نور و تاریکی تاکید می شود.

در سکانس بازجویی یک جا خط فرضی شکسته می شود. این می تواند عمدی باشد چراکه درست در لحظه ای جای دوربین عوض می شود که بهنام تحقیر شده و مجبور است قصه زندگیش و صرفه جویی و با اتوبوس سر کار رفتن و… را برای بازپرس تعریف کند.

حسام فروزان عضو انجمن منتقدان سینما

ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *